ادامه ماه نهم
ادامه عکس های ماه نهم
عزیزتر از جانم" کمترین آرزویم این است که، چشمهای مهربانت، نامهربانی روزگار را نبیند.
نفسم همیشه بخند، وقتی که می خندی چشم هایت که هیچ، آسمان هم زیبا می شود.
دوباره نازنین بانوی من و چسبیدن به میز غذاش.....اگه بزارم فکر کنم تا شب همونجا بمونه
عاشق بازی کردن با قاشق و چنگالی، که مجبورم کردی ظروف پلاستیکی مخصوص بیرون و تقدیمت کنم تا با خیال راحت باهاشون بازی کنی
بابایی داشت کمدشو مرتب می کرد که شما از فرصت استفاده کردی و خودتو رسوندی به کاغذ باطله ها، فک کنم این کاغذهارو با هیچ اسباب بازی عوض نکنی
حاج بابا جونت رفته بود مسافرت وقتی برگشت حسابی مارو شرمنده کرد، تو این عکس هم داری دنبال کادو هات می گردی.......
اولین کادو رو پیدا کردی، توپ که خیلی ازش خوشت می یاد......
و چند تیکه لباس و تاب.....
وااااااااااااااااااااای که چه عشقی کردی وقتی سوار تاب شدی، دیگه از تاب بیرون نمی اومدی
البته تو این عکس از بس بازی کرده بودی دیگه حسابی خسته شدی ولی بازم تابتو ول نمی کردی