ادامه ماه نهم
ادامه عکس های ماه نهم عزیزتر از جانم" کمترین آرزویم این است که، چشمهای مهربانت، نامهربانی روزگار را نبیند. نفسم همیشه بخند، وقتی که می خندی چشم هایت که هیچ، آسمان هم زیبا می شود. دوباره نازنین بانوی من و چسبیدن به میز غذاش .....اگه بزارم فکر کنم تا شب همونجا بمونه عاشق بازی کردن با قاشق و چنگالی، که مجبورم کردی ظروف پلاستیکی مخصوص بیرون و تقدیمت کنم تا با خیال راحت باهاشون بازی کنی بابایی داشت کمدشو مرتب می کرد که شما از فرصت استفاده کردی و خودتو رسوندی به کاغذ باطله ها، فک کنم این کاغذهارو با هیچ اسباب بازی عوض نکنی حاج باب...
نویسنده :
مامان فاطمه
14:21