ادامه ماه دهم
حرف های مادر دخملی............
دخترم فاصله آرزوهایت به اندازه فاصله زانو هایت تا زمین است.......
همین که در پیشگاه خدا زانو بزنی...........
به آرزوهایت خواهی رسید.
دوستان عزیزم عکس ها در ادامه مطلب.....
مامانی یه چند روزیه حوصله ندارم، 2هفته مونده به کنکورو هیچی نخوندم، دوست دارم برم سر کار ولی دلم نمی یاد بزارمت مهد کودک............. 1ماه مونده به عید هنوز خونه تکونی نکردم.... شب ها خوب نمی خوابی به خاطر همین مامانی هم صبح ها بی حوصله است و نمی تونه درس بخونه.... مامانی واسم دعا کن کنکور قبول شم، می دونم اگه تو از خدا بخوای حتما قبولم
نازی من وجود نازنین تو، وجود خنده های قشنگت برام تمام دنیا ست، وقتی کنارمی شاد شادم
عزیزدلم وقتی فرمون ماشینو می گیری و خودتو تکون می دی و هان هان می کنی یا از پشت فرمون باهام دالی بازی می کنی از خوشحالی اشک می ریزم. اینارو گفتم بدونی که تو تمام دنیامی، عشقمی
عسل مامان، عاشق ماشین بازی هستی...... تا می گم ماشینتو بیارم می گی هان هان....دور خونه رو با ماشین می چرخی
نمی دونم چرا اینقدر عاشق دست زدنی ....... میری دست همرو می گیری و بادستاشون دست می زنی
تو این عکسم دستای بابایی رو گرفتی و مجبورش می کنی دست بزنه
اینجام اولین باری بود که موهاتو آبشاری بستم...........چه بهت میاد نفسم
اینجا رفته بودیم جشن انقلاب تا نور افشانی رو ببینیم ............
خانم گل مامان حسابی خوشت اومد..
اینجا داری با حلقه امیر علی جون بازی می کنی...........
تا چشمشو دور دیدی زودی رفتی حلقشو برداشتی.......
نازنیینم دااااااااااااااااااااااااااااالی...............اونجا چیکار می کنی دخمل
قربونت برم مامانی...........
تازه یاد گرفتی که با لباس هم می شه بازی کرد..........
وقتی عمو جون اومد خونمون رفتی لباسشو برداشتی هر کاری کردی نتونستی تنت کنی
به خاطر ذوق خانمی خودم تنت کردم................
ببین چقد خوشحالی